۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

همه چیزمان بر همه چیزمان می برازد


در ساده ترين شکل اش مي توان نسبت ميان فوتبال، ورزش و ساير بخش هاي کشور را در قالب يک پرسش مطرح کرد؛ آيا ميان مديريت در فوتبال و ورزش کشور با مديريت در ساير بخش هاي کشور ممکن است که يک ارتباط منطقي وجود داشته باشد؟ اگر پاسخ به اين پرسش خداي ناکرده مثبت باشد، در آن صورت بايد به حال مملکت گريست. اگر مشابه آنچه بر فوتبال کشور در نتيجه مديريتي که از جانب دولت بر آن اعمال شده، رفته در ساير بخش هاي ديگر اعم از صنعتي، کشاورزي، تجاري، حمل و نقل، آموزش و پرورش، دانشگاه ها، سلامت و بهداشت، محيط زيست، سياست خارجي و... نيز اتفاق افتاده باشد، در آن صورت خيلي نيازي به بررسي و تفحص، حدس و گمانه زني، تحقيق و مطالعه نيست که انسان حدس بزند وضعيت آن بخش ها ظرف چند سال گذشته به چه صورتي درآمده. به عنوان مثال خيلي ديگر نيازي نيست که بررسي دقيق و موشکافانه يي انجام دهيم تا ببينيم في المثل وضع بانک ها و بانکداري کشور در نتيجه سياست هاي دولت نهم و تداوم آن سياست ها تا به امروز به چه صورت و وضعيتي درآمده. يا خيلي ديگر نيازي نيست تا بررسي کنيم مديريت و سياست هاي دولت نهم و تداوم آن سياست ها تا به امروز چه بر سر صنعت و صنايع کشور آورده و توليدکنندگان امروزه در چه وضعيتي به سر مي برند.در مورد بانک ها البته به چند نکته مي توان اشاره داشت؛ عزل و نصب هاي بي حساب و کتاب در مديريت بانک ها، اعمال دستورالعمل هاي سياسي از جانب دولت (که به نام سياست هاي تکليفي معروف هستند)، دادن وام هاي کلان که در بسياري از موارد به اشخاص و افراد حقيقي و حقوقي خاصي پرداخت شده، به هدر دادن اعتبارات زيادي تحت عنوان وام هاي زودبازده که اغلب به جايي نرسيدند و بيش از آنکه اجراي اين سياست از يک منطق و ضابطه اقتصادي برخوردار باشد، با انگيزه هاي سياسي و نمايش تبليغاتي صورت گرفت و بالاخره دولتي تر شدن سيستم بانکي کشور به جاي آنکه عکس اش صورت گيرد. حاصل مديريت چهار سال گذشته در نظام بانکي کشور را در يک فقره بدهي نظام بانکي مي توان ملاحظه کرد که امروزه به رقم باورنکردني 50 هزار ميليارد تومان رسيده است. مي توان سياست مالي دولت در بخش صنعت و توليد، کشاورزي و... را هم ظرف چهار سال گذشته زير ذره بين برد و دريافت با سياست هاي دولت در زمينه بانک ها و بانکداري کشور خيلي متفاوت از آب درنمي آيد. در عين حال به دو تفاوت مهم در خصوص فوتبال در مقايسه با ساير بخش ها بايد اشاره کرد. تفاوت نخست آن است که حاصل سياست ها، عملکرد و مديريت چهار سال گذشته در فوتبال را با چشمان غيرمسلح مي توان مشاهده کرد. ميليون ها تماشاچي با نگاه کردن به صفحه تلويزيون هايشان حاصل مديريت چهار سال گذشته در فوتبال کشور را مي توانند وقتي تيم ملي در مقابل قطر 700 هزار نفري و تيم ملي مالي که بايد با ذره بين آن را روي نقشه دنيا پيدا کرد قرار مي گيرد ملاحظه کنند. يا در سطحي گسترده تر مديريت و دولت را در امر ورزش مي توانند در المپيک پکن مشاهده کنند. در حالي که عملکرد دولت در بخش صنعت، کشاورزي، بهداشت، محيط زيست يا دانشگاه ها را نمي توان آن گونه مستقيم، شفاف و بي کم و کاست مشاهده کرد. تفاوت دوم آن است که دولت همواره مي تواند پيرامون عملکردش در بخش هاي ديگر با مخالف و منتقدش محاجه کرده و نپذيرد که وضع در آن بخش در نتيجه سياست ها و مديريتش خيلي مطلوب نيست. نه تنها دولت نمي پذيرد که في المثل در حقيقت سياست ها و مديريتش درست و اصولي نبوده و بسياري از صنايع کشور يا ورشکسته شده اند يا با زحمت دارند نفس مي کشند و سرشان را بالاي آب نگه داشته اند، بلکه مدعي است که توانسته در صنعت کشور يک تحولات بنيادي ايجاد کند و هيچ گاه ظرف 30 سال گذشته، صنايع کشور در وضعيت مطلوب، عالي و بالنده يي که امروز در آن قرار دارند، نبوده اند. ايضاً در بخش کشاورزي، مسکن، حمل و نقل، آموزش و پرورش، دانشگاه ها و... دولت همواره اعداد و ارقامي که ارائه مي دهد حکايت از آ ن مي کند که مثلاً در توليد سيمان، پتروشيمي، فولاد يا نساجي تا قبل از سال 84 خيلي تلاش و تقلاهايي صورت نگرفته بوده اما از سال 1384 به بعد اساساً آن بخش زير و رو شده و حجم پيشرفت هايي که ظرف چهار سال گذشته در آن بخش صورت گرفته به تنهايي معادل است با پيشرفت هايي که در 16 سال هاشمي رفسنجاني و خاتمي اتفاق افتاده. حتي در بسياري از موارد آمار و ارقام دولت حکايت از آن مي کند که حجم پيشرفت ها و دستاوردهاي دولت بعد از 1384 چندين برابر 16 سال قبلي بوده است. اشکال اساسي در مورد فوتبال يا به طور کلي در مورد ورزش آن است که دولت ديگر نمي تواند با توسل به آمار و ارقام مدعي شود ظرف چهار سال گذشته شق القمر کرده و به اندازه همه آن 16 سال و بعضاً به علاوه هشت سال اول انقلاب، يعني به اندازه 24 سال قبلش پيشرفت و دستاورد داشته. وقتي در جدول مسابقات المپيک ما هشتادم يا نودم مي شويم، دولت نمي تواند مدعي شود در امر ورزش از سال 84 به بعد چه تحول بنيادي صورت گرفته. يا وقتي در روز روشن تيم ملي فوتبال ما به قطر يا مالي مي بازد يا از راه يافتن به جام جهاني يا المپيک بازمي ماند، دولت نمي تواند خيلي ادعا کند که از سال 84 به بعد در فوتبال کشور چه غوغايي کرده و چگونه در آن چهار سال به اندازه 16 سال هاشمي رفسنجاني و خاتمي دستاورد داشته.مي گويند روس ها آينه قدي بزرگي به ناصرالدين شاه هديه کرده بودند و پادشاه جم جاه و قوي شوکت قاجار آن را در کاخ گلستان نصب کرده بود. هر روز که از اندروني خارج شده و به سمت جلوس بر تخت طاووس مي رفت خود را در آن آينه نگريسته، دستي بر سبيل هاي مردانه اش کشيده و با لبخند مي گفت «انصافاً همه چيزمان بر همه چيزمان مي برازد.» واقعيت تلخ آن است که تصميم گيرندگان، مجريان، مديران و همه آنان که مديريت فوتبال و ورزش کشور را ظرف چهار سال گذشته به دست داشته اند خيلي متفاوت از تصميم گيرندگاني نبوده اند که سرنوشت نظام تجاري، بانک ها، صنعت، کشاورزي، حمل و نقل، دانشگاه ها و... کشور را در دست داشته اند و واقعيت تلخ تر آنکه وضع و اوضاع آن بخش ها هم خيلي نمي تواند متفاوت از فوتبال و ورزش کشورمان باشد.
صادق زیبا کلام- ضمیمه ی اعتماد روز شنبه گذشته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر